یادآوری اتفاقی که پس از ضربه زدن سرش به یخ در حین بازی هاکی افتاد برای مگ کرکس سخت است.
اما بازیکن سابق هاکی دبیرستان ونکوور میداند که چه احساسی در آن سردرد خاص داشت «مثل وزنهای یک پوندی در محل که ضربه خورده است».
او در مورد ضربه مغزی مشکوک در سپتامبر 2018 هنگامی که در دوران دبیرستان خود در ونکوور مشغول بازی هاکی آماتور بود، گفت: «فراموش میکنم اگر مرا بیرون آوردند یا اینکه بقیه بازی را تمام کردم». فکر می کنم شاید بازی را تمام کرده باشم.»
مربی او که به عنوان مسئول ایمنی دو برابر شد، به او پیشنهاد کرد بازی را متوقف کند و اشاره کرد که ممکن است ضربه مغزی داشته باشد.
کرکس که پنج ماه بعد با ضربه شدید بازیکن حریف به او ضربه دیگری به سرش خورد، گفت: “من به دکتر یا هیچ چیز دیگری نرفتم. آنها فقط به من اجازه ندادند تا دو هفته بازی کنم.”
مادرش پس از حادثه دوم به دستور مربی او را به بیمارستان برد، جایی که ضربه مغزی مشکوک تایید شد و کرکس به مدت 10 روز از مدرسه خارج شد. او به تمرین هاکی “سبک” بازگشت اما سه هفته بعد بازی نکرد.
کرکس که هنوز هم گاهی اوقات از تکان دادن سر خود در حین گوش دادن به موسیقی سردرد خفیفی دارد، گفت: مربیان و سایر داوطلبان در ورزش های آماتور باید از خطرات ضربه مغزی آگاهی بیشتری داشته باشند.
“نارضایتی گسترده از معیارهای موجود”
تشخیص و تشخیص صحیح ضربه های مغزی نیز در محیط های بالینی یک مسئله بوده است. یک محقق ونکوور امیدوار است که با استاندارد تشخیصی جدیدی که او به توسعه آن کمک کرده است، تغییر کند.
نوآ سیلوربرگ، دانشیار روانشناسی در دانشگاه بریتیش کلمبیا، تلاشهای یک هیئت بینالمللی را برای جایگزینی تعاریف «بسیار ناسازگار» از ضربه مغزی رهبری کرد.
کارشناسان آمریکای شمالی، اروپایی و استرالیایی شامل دانشمندان بالینی مانند پزشکان اورژانس، جراحان مغز و اعصاب، متخصصان اطفال و متخصصان توانبخشی و پزشکی ورزشی بودند.
مقاله سیلوربرگ که معیارهای استاندارد شده جدید را تشریح می کند، توسط گرانت آیورسون، روانشناس عصبی از بیمارستان توانبخشی اسپولدینگ وابسته به دانشگاه هاروارد به نمایندگی از کنگره پزشکی توانبخشی آمریکا (ACRM)، هفته گذشته در مجله Archives of Physical Medicine و Rehabil منتشر شد.
سیلوربرگ گفت که ضربه مغزی در طول تاریخ به عنوان یک آسیب جزئی که نیازی به مراقبت پزشکی ندارد و اعتقاد بر این است که به خودی خود بهبود می یابد به حداقل رسیده است.
سیلوربرگ، که بر بهبود و درمان ضربه مغزی تمرکز دارد، گفت: این اغلب به این معنی است که مردم فوراً یا اصلاً به دنبال درمان پزشکی نیستند، بنابراین یک آسیب مغزی خفیف بالقوه شناسایی نمیشود.
او گفت، با این حال، ضربه مغزی ممکن است در اتاق اورژانس تشخیص داده نشود، جایی که تمرکز معمولاً بر روی رد صدمات فاجعه آمیز است نه تشخیص بیماری که می تواند شامل علائم مداوم و ناتوانی باشد.
همچنین نگرانی دیرینه ای وجود دارد که پزشکان خانواده علائم و نشانه های ضربه مغزی را به دلیل آموزش اندک در زمینه ای که در چند دهه اخیر به سرعت پیشرفت کرده است، از دست می دهند. سیلوربرگ گفت که در نحوه تشخیص این بیماری در کلینیک های تخصصی ضربه مغزی نیز ناسازگاری وجود دارد.
او گفت که تعریف آسیب تروماتیک مغزی خفیف که توسط ACRM در سال 1993 منتشر شد، قدیمی است و اینکه آیا بیمار مبتلا به این بیماری تشخیص داده می شود بستگی به معیارهای خاصی دارد که استفاده می شود.
او گفت که تشخیص ضربه مغزی مشکل است زیرا علائم ممکن است با شرایط دیگر همپوشانی داشته باشند، بنابراین ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی باید نحوه آسیب دیدگی فردی را تعیین کنند، به عنوان مثال، ضربه به سر هنگام شرکت در یک ورزش یا تصادف.
دو یا چند علامت، مانند سردرد و سرگیجه، معیارهای تشخیص ضربه مغزی را برآورده میکنند، اما پزشکان باید به شدت به علائم مشاهدهای مانند پاسخ آهسته بیمار به سؤالات، عدم تعادل یا ندانستن محل آنها تکیه کنند. گفت.
او گفت که یک معاینه بالینی که تعادل، حافظه، تمرکز و بینایی را آزمایش می کند نیز بخشی از معیارهای جدید است، افزود اسکن مغز نیز می تواند سفارش شود اما همیشه علائم آسیب دیده نمی شود.
او به مطالعهای در سال 2008 در استرالیا اشاره کرد که مجموعهای از معیارها را برای 12000 کودک سه تا 16 ساله اعمال کرد و دریافت که نسبت آنهایی که با ضربه مغزی خفیف تشخیص داده شده بودند از هفت تا 99 درصد متغیر بود. سیلوربرگ گفت که چنین طیف گسترده ای به این معنی است که مانع بزرگی برای هماهنگ کردن یافته های مطالعاتی که «سیب و پرتقال» را با هم مقایسه می کنند، وجود دارد.
“من فکر می کنم نارضایتی گسترده ای از معیارهای موجود در میان ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی از انواع مختلف وجود داشته است. تنظیمات مختلف همه از پذیرش این معیارهای یکپارچه، مبتنی بر شواهد و اجماع سود می برند.”
بازماندگان سوء استفاده از گفتگو کنار گذاشته شدند
معیارهای جدید همچنین بر نیاز به آگاهی در مورد خشونت شریک جنسی صمیمی تأکید دارند.
سیلوربرگ میگوید: «تعرض شدن توسط شریک زندگیتان یک راه نگرانکننده متداول برای آسیبدیدگی است.» اینها عمدتاً قربانیان زنان هستند و عمدتاً یک جراحت ندارند، بلکه جراحات متعددی با تجاوزات مکرر طی ماهها تا سالها دارند. و آنها تا همین اواخر از گفتگو پیرامون تحقیقات آسیب مغزی کنار گذاشته شده اند.»
استیسی اشتون، مدیر خدمات سرپناه و مسکن مقرون به صرفه در YW Calgary، گفت که این مرکز که فضای سرپناهی را به مدت 21 روز به زنان ارائه می دهد، اخیرا غربالگری را برای آسیب های مغزی خفیف تروماتیک که ممکن است به دلیل خشونت خانگی رخ داده باشد، آغاز کرده است.
اشتون گفت: “بخش بزرگ نیز در مورد ایجاد آگاهی برای زنانی است که خشونت را تجربه می کنند، مبنی بر اینکه آنها ممکن است آسیب مغزی بالقوه داشته باشند. من فکر می کنم که این همبستگی توسط بسیاری از مردم درک نشده است.”
سیلوربرگ گفت: معیارهای جدید یا دستورالعملهای بالینی معمولاً چندین سال طول میکشد تا با افزایش آگاهی، به طور جهانی مورد پذیرش قرار گیرند، اما اگر شرکتهای بیمه قبل از پرداخت هزینههای درمانی خاص، نیاز به تشخیص تأیید شده براساس آخرین تعریف یک بیماری داشته باشند، ممکن است در برخی موارد سریعتر اتفاق بیفتد. .